این منم که تو را میخوانم نه پری قصه ها هستم در آفاق داستان و نه قاصدکی در یک قدمی تو.من یک انسانم کسی که شاید گاهی فراموشت کند ولی یاد تو بخشی از وجود اوست. سالهاست زیر آسمانی که به من هدیه دادی زندگی میکنم برای کفتران چاهی دانه میریزم. ماه را به میهمانی درختان دعوت میکنم و این تویی که در تمام لحظات مرا می بینی.
مینویسم تا تمام درختان سالخورده بدانند مهربانترین مهربانی.
تو در صداقت آیینه تو در روحانیت ملکوت تو در معصومیت کودکانه جای داری.خدایا تو همان جایی هستی که دلهای شکسته فریادت میزنند.به رسم سپاس نوشتم که بدانی دوستت دارم.
خدایا چه دارد آنکه تو را ندارد و چه ندارد آنکه تو را دارد.
نظرات شما عزیزان: