عیسی به دین خود ـ موسی به دین خود
خاخامی وکشیشی و شیخی خداپرست
بودند همسفرهمه همراه کاروان
در بحث و گفتگو که چه سان خرج می کنند
صدقات و نذر و وقف و وجوهات بیکران
خاخام گفت: روی زمین می کشم خطی
پول و طلا و نقره بریزم به روی آن
در سمت راست آن چه که آمد از آن من
در سمت چپ از آن خداوند لامکان
گفتا کشیش: من بکشم گرد، دایره
وانگاه پول صدقه بپاشم در آن میان
بیرون دایره، ز برای من و عیال
درمرکز آن چه ماند، برای خدایگان
شیخ از چنین مهاجه آشفت و نعره زد
ای لعنت خدا به شما، ای حرامیان
دست طمع دراز به آتش نموده اید
دوزخ گشوده بهر شما معده و دهان
مال خداست آن چه که انفاق می شود
او مالک است و رازق روزی انس و جان
ما بندگان بی سر و پا را نمی سزد
بیت المنال و مال خدا را چپوچیان
تصمیم از آن اوست که روزی به ما دهد
یا نعمتش دریغ نماید ازین و آن
عیسی به دین خویش و موسی به دین خویش
باشد درست، لیک نه از بهر آب و نان
آن دو ازو سوال نمودند: شیخنا
پس شیوه ی تو چیست؟ بگو از برایمان
گفتا که: من به عرش بپاشم هر آن چه هست
وان گاه گویم ای ملک الملک والمکان
این ها همه از آن تو باشد بدون شک
بردار هر چه را که بود میل تو درآن
سهم من است آنچه که برگشت روی خاک
مال خداست هر چه بماند در آسمان
هالو در این میانه سر ماست بی کلاه
باورنمی کنی برو تاریخ را بخوان
نظرات شما عزیزان: